صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / رودبار الموت /

فهرست مطالب

رودبار الموت


آخرین بروز رسانی : جمعه 12 اسفند 1401 تاریخچه مقاله

رودْبارِ اَلَموت، سرزمینی کهن و نام دو بخش در شهرستان قزوین در استان قزوین به نامهای رودبار الموت شرقی و رودبار الموت غربی. 
رودبار در زبان فارسی میانه (rōd-bār) به معنای کرانۀ رودخانه است (مکنزی، 72)، این سرزمین به‌سبب جریان رودخانۀ شاهرود در آن، رودبار نام گرفته است (دفتری، 340). در سرشماری رسمی سال 1395 ش/ 2016 م، جمعیت بخش رودبار الموت شرقی به مرکزیت شهر معلم‌کلایه 701‘13 تن، و جمعیت بخش رودبار الموت غربی به مرکزیت شهر رازمیان 896‘20 تن ثبت شده است («درگاه ... »، بش‍‌‌ ).

ویژگیهای جغرافیایی و اقتصادی

رودبار الموت در سرزمینی بلند جای دارد و کوههای البرز از 4 سو آن را در بر گرفته‌اند که نام برخی از مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: آسمان‌گنده، ولچین، خشچال، چهارکلایه (فرهنگ ... ، 26/ 289). کوه سیاهلان نیز به ارتفاع 175‘4 متر که در مرز میان رودبار الموت و بلندیهای دوهزار در استان مازندران است، در رودبار الموت جای دارد و بلندترین کوه استان قزوین به شمار می‌رود ( آمارنامه ... ، 7؛ جعفری، کوهها ... ، 346).
بزرگترین رود در رودبار الموت، شاهرود است که از به‌هم‌پیوستن رودهای الموت و طالقان در محل شیرکوه تشکیل می‌شود و از میان آن می‌گذرد و سرانجام به دریاچۀ سد منجیل می‌ریزد. آب‌وهوای رودبار الموت به‌طورکلی سرد و نیمه‌خشک است. آن بخش از سرزمینهایی که در کنار شاهرود قرار دارند، تابستانهای گرم دارد و از شاهرود به‌سوی کوهستانها هوا ملایم‌تر، و در کوهستانها بسیار سرد می‌شود (فرهنگ، 26/ 289-290؛ گلریز، 938، 941). در نزدیکی روستای اِوان، در شمال معلم‌کلایه، دریاچۀ اوان به وسعت دو هکتار جای دارد. آب این دریاچه از چشمه‌های درون آن تأمین می‌شود (جعفری، دایرة‌المعارف ... ، 114؛ گلریز، همانجا).
اقتصاد رودبار الموت برپایۀ کشاورزی و دامداری استوار است. برخی از مهم‌ترین فراورده‌های کشاورزی آن عبارت‌اند از: گندم، جو، برنج، حبوبات و میوه‌هایی مانند گیلاس، گردو و انگور. قالی و گلیم‌بافی نیز از صنایع دستی مردم آن به شمار می‌رود ( فرهنگ، 26/ 290). اعتمادالسلطنه از گونه‌ای برنج به نام آکوله یا مهدی‌خانی یاد کرده، که از شالیزارهای رودبار الموت به دست می‌آمده است (ص 157).
رودباریها به زبان فارسی و با گویش تاتی سخن می‌گویند (فرهنگ، همانجا). گروهی از آنان به نام مراغیان افزون‌بر تاتی، گویشی ویژه دارند که با تاتی معمولی تااندازه‌ای متفاوت است (گلریز، 947؛ نیز نک‍ : بخش گویش الموتی در دنبالۀ همین مقاله).

آثار باستانی

برخی از مهم‌ترین آثار باستانی رودبار الموت عبـارت‌اند از: قلعۀ حسن صبـاح (نک‍ : ه‍ د، المـوت)، در روستـای گازرخان؛ قلعۀ شیر‌کوه در بلندیهای باغدشت که دارای برج‌وبارو بوده، و اکنون به‌صورت نیمه‌ویران است؛ امام‌زاده علی‌اصغر و درخت کهن سال چناری که در روستای زرآباد واقع‌اند و در باور مردم آنجا، متعلق به 700 سال پیش است (فرهنگ، همانجا). همچنین، بقایای قلعۀ لمسر/ لمبسر در روستای رازمیان برجا‌ ‌ست و قلعۀ میمون‌دژ، آخرین مقر رهبران اسماعیلیه، در محدودۀ رودبار الموت جای داشته است (مجیدی، 59، 147- 148).

پیشینۀ تاریخی

در دورۀ ساسانیان، رودبار الموت بخشی از کوهسارهای جنوبی دیلمستان به شمار می‌رفته، و مردمانی دلیر و جنگاور داشته است (کسروی، 2). بنابه نوشتۀ جوینی، شهرک رودبار پیش از اسلام و نیز در دورۀ اسلامی، پیش از استقرار اسماعیلیان در آنجا، پایتخت شاهان دیلم بوده است (3/ 268). اصطخری در سدۀ 4 ق/ 10 م از رودبار (روذبار) نام برده، و آنجا را پایتخت خاندان جستانیان (سدۀ 2-4 ق/ 8-10 م) دانسته است که فرمانروای دیلم بوده‌اند (ص 204). یاقوت نیز در سدۀ 7 ق/ 13 م از قول ابوسعد آبی، از رودبار به‌عنوان قصبۀ شهرهای دیلم یاد کرده است ( 2/ 831).
در اوایل سدۀ 4 ق، جستانیان دیلم رو به ضعف نهادند. پس‌ازآنکه جستان بن وهسودان کشته شد و برادرش علی به خدمت عباسیان درآمد، رودبار الموت، تختگاه سنتی آنان، به دست خسرو فیروز، برادر دیگر جستان، افتاد. پسر همو به نام مهدی و معروف به سیاه‌چشم، در 307 ق/ 919 م در الموت به‌جای پدر نشست. ابن‌اثیر او را سیاه‌چشم بن مالک خوانده، و آورده است: در 316 ق، بدان شرط که حکومت قزوین را از اسفار بن شیرویه بگیرد و الموت را به او بدهد، از قلعه پایین آمد؛ ولی اسفار او را گرفت و کشت (8/ 190-191). اسفار پس از تصرف الموت، اموال و خاندان خود را در آنجا نهاد و بیرون آمد (نک‍ : مادلونگ، 223؛ نیز نک‍ : ه‍ ، الموت). 
هنگامی‌که مرداویج (حک‍ 316-323 ق/ 928-935 م) بر دیلمان فرمانروا گردید، رودبار از سرزمینهایی بود که به دست وی افتاد (حمدالله، 409). برخی از شاهان سلجوقی نیز برای تصرف رودبار کوششهای بسیار کردند، ولی با کامیابی روبه‌رو نشدند؛ چنان‌که سلطان محمد ملکشاه (سل‍ 498-511 ق/ 1105-1117 م) نیز پس از چندین جنگ برای تصرف الموت، از آن عاجز ماند و سپاهیان خود را از رودبار بیرون آورد. وی پس از آن نیز 8 سال پیاپی به رودبار لشکر فرستاد و آنها غلات مردم را تباه ساختند (جوینی، 3/ 211-212). پس از او، سلطان محمود سلجوقی (سل‍ 511-525 ق/ 1105-1131 م) هم برای تصرف رودبار سپاهیانی فرستاد. آنها در قزوین، هنگامی‌که از چگونگی وضعیت مدافعان اسماعیلی رودبار آگاه شدند، به آشتی روی آوردند و از همان‌جا بازگشتند (ابوالقاسم، 173).
رودبار الموت در سدۀ 5 ق/ 11 م بزرگ‌ترین کانون جنبش اسماعیلیان در ایران به شمار می‌رفت. بیش از 50 دژ استوار در این سرزمین وجود داشت که مهم‌ترین آنها دژ‌ الموت (ه‍ م)، میمون‌دژ (میمون‌دز) و دژ لمبسر (لَسر، لمبه‌سر) بود (بارتولد، 217؛ گلریز،945). جوینی به‌سبب استقرار اسماعیلیان در این سرزمین، آنجا را الحادخانۀ رودبار الموت خوانده است (3/ 139). 
در سال 651 ق/ 1253 م، هلاگو خان مغول به فرمان برادرش، منکو قاآن به‌سوی ایران حرکت کرد؛ نخستین هدف او برانداختن اسماعیلیان در ایران، و تصرف دژهای آنان بود. در همین سال، مِرگِتای، از فرماندهان مغول، به رودبار رفت و ویرانیهایی در آنجا به ‌‌بار آورد (رشیدالدین، 2/ 978، 981). در 654 ق، یسورنویان، یکی دیگر از فرماندهان مغول، به رودبار الموت حمله کرد، ولی سپاهیان و فداییان رکن‌الدین خورشاه، فرمانروای اسماعیلیان، در سالان‌کوه (سیالان‌کوه یا به گفته‌ای دیگر، شاته آن/ شاتان‌کوه) گرد آمدند و پس از نبردی سخت، مغولان ناگزیر به عقب‌نشینی شدند و از آنجا بازگشتند (جوینی،3/ 260-261). 
در نیمۀ دوم سدۀ 7 ق، زکریای قزوینی رودبار الموت را ناحیه‌ای کوهستانی، با آب و درختهای فراوان و آبادیهای بسیار و دژهای استوار وصف کرده است (ص 373).
به‌طورکلی، با نگاهی به رویدادهای سالهای 636 تا 653 ق چنین پیدا ست که پیش از حملۀ نهایی مغولان به الموت، 10 حملۀ کوچک و بزرگ ازسوی آنان برای رخنه در دژهای اسماعیلیان صورت گرفته است (مجیدی، 30). سرانجام، در 654 ق/ 1256 م، هلاگو خان خود برای تسخیر قلعۀ میمون‌دژ رودبار که رکن‌الدین خورشاه در آن مستقر بود، شتافت و آنجا را محاصره کرد. خورشاه چون تاب ایستادن در برابر مغولان را در خود ندید، تسلیم شد و پس از آن، چهل‌وچند قلعه به دست مغولان ویران گردید. هلاگو و سپاهیانش پس از گذشتن از شهرک رودبار خیمه زدند و پیروزی خود را جشن گرفتند (جوینی، 3/ 266- 268). 
به نوشتۀ جوینی، در شهرک رودبار، پیش‌تر به فرمان علاء‌الدین محمد خورشاه (حک‍ 618-653 ق/ 1221-1254 م)، پدر رکن‌الدین، باغی و کوشکی ساخته بودند که تماشاگاه ایشان بود. پس‌از‌آنکه میمون‌دژ به دست مغولان افتاد، قلعۀ مستحکم الموت (قلعۀ حسن صباح) نیز با موافقت رکن‌الدین خورشاه، تسلیم مهاجمان گردید (3/ 268- 269). جوینی در ادامه می‌آورد که خود با اجازۀ هلاگو خان توانست کتابهای نفیس و آلات رصد این قلعه را بیرون آورد و باقی‌مانده را بسوزاند (3/ 270). بااینکه مغولها بر این دژها دست یافتند و اسماعیلیان را از آنجا تاراندند، ولی اندیشه‌های آنها در رودبار الموت و دیگر سرزمینهای آنان کم‌و‌بیش باقی ماند (ستوده، منوچهر،60). 
پس از مغولها، رودبار به دست فرمانروایان کیایی (769-1000 ق/ 1368-1592 م) افتاد (ستوده، حسینقلی، 33)؛ چنان‌که در 797 ق/ 1395 م، سید حسین کیا فرمانروای رودبار الموت گردید (رابینو،132). همچنین، زمانی‌که کیا جلال‌الدین، فرزند کیا ملک هزاراسپی، حاکم دیلمستان بود، به‌سبب بدرفتاریهای او و به درخواست مردم آن سامان، امیر سید محمد به یاری سید رضا کیا یا رضی کیا (798- 829 ق/ 1396-1426 م) با او جنگید و پیروز شد و رودبار را به تصرف خود درآورد (مرعشی،121-123). 
در سال 1001 ق، شاه عباس یکم پس از شکست‌دادن خان احمد گیلانی، سرزمین گیلان را تصرف کرد و حکومت دیلمستان را به کیا جلال‌الدین محمد، پسر کیا رستم سپهسالار دیلمان داد (اسکندربیک، 2/ 697، 703-704). پس از این رویداد، رودبار الموت و دژهای آن به دست فرمانروایان صفوی افتاد (ستوده، حسینقلی، همانجا). 
رودبار الموت در سالهای پایانی دورۀ قاجار، بلوکی وابسته به قزوین، و در دورۀ پهلوی‌ نیز مانند امروز، همچنان بخشی از شهرستان قزوین به شمار می‌رفت (ورجاوند، 2/ 753-754).

مآخذ

آمارنامۀ استان قزوین (1377 ش)، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی استان قزوین، 1379 ش؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، زبدة التواریخ، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1366 ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1377 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927 م؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار (چهل سال تاریخ ایران، ج 1)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363 ش؛ بارتولد، و. و.، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1358 ش؛ جعفری، عباس، دایرة‌المعارف جغرافیایی ایران، تهران، 1379 ش؛ همو، کوهها و کوهنامۀ ایران، تهران، 1368 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1355 ق/ 1937 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیة، بـه کوشش محمد سرور مولایی، تهران، 1362 ش؛ «درگـاه ملی آمـار»، آمـار (مل‍‌ )؛ رابینو، ی. ل.، فرمانروایان گیلان، ترجمۀ م. پ. جکتاجی و رضا مدنی، رشت، 1364 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ ستوده، حسینقلی، راهنمای آثار و بناهای تاریخی شهرستان قزوین، تهران، بی‌تا؛ ستوده، منوچهر، قلاع اسماعیلیه، تهران، 1345 ش؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور (قزوین)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1378 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ کسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، 1335 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب الجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ مجیدی، عنایت‌الله، میمون‌دژ الموت، تهران، 1385 ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1364 ش؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Amar, www.amar.org.ir/ Default.aspx?tabid=2741 (acc. Aug. 2017); Daftary, F., The Ismāʿīlīs: Their History and Doctrines, Cambridge, 1995; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Madelung, W., «The Minor Dynasties of Northern Iran», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed. R. frye, Cambridge, 1975.
محسن احمدی

گویش رودبار الموت

این گویش به شاخۀ آذری (گویش قدیم آذربایجان)، که گاه تاتی نیز خوانده می‌شود، تعلق دارد. این شاخه، خود از گروه گویشهای شمال غربی ایران است (حسن‌دوست، 1/ هفده).
دربارۀ زبان یا گویشی که در بخش رودبار الموت رواج دارد، پژوهشهایی اندک، و دیدگاههایی گوناگون وجود دارد؛ یارشاطر لهجه‌های این نواحی را بازماندۀ زبان مادها می‌داند: «ازآنجاکه سرزمین رواج این زبانها در جغرافیای ماد قدیم قرار دارد و قواعد صوتی و دستوری آ‌نها نیز منافی با آنچه از زبان مادها می‌دانیم نیست، بجا خواهد بود اگر این زبانها را به‌جای تاتی که نارسا ست و ظاهراً ترک‌زبانها مصطلح کرده‌اند، مادی بخوانیم» (ص 412). به نظر ویندفوهر (ص 294-295)، گویش الموتی به گروه 10 گویش خویشاوندی تعلق دارد که سخنگویان تالشی و تاتی در شمال و شمال غربی، در محیطی ترک‌زبان به آنها سخن می‌گویند. لُکوک پیشنهاد می‌دهد که نام آذری بر گروهی از گویشها نهاده شود که الموتی و رودباری بدان تعلق دارند (نک‍ : ماسیوزاک، 159). بسیاری بر این باورند که گویش مردم رودبار الموت، تاتی است. طاهرخانی به زبان دیلمی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «با توجه به استیلای دیلمیان در الموت در دورۀ اسلامی، ممکن است زبان فعلی الموت، زبان دیلم باشد» (ص 27). 
پرمون از زبان مراغیان می‌گوید: مراغیان گویش خود را «مراغی»، و دیگر گویشهای اطراف خود را «تاتی» می‌نامند و نزدیکی گویش خود به تاتی تاکستان و بویین‌زهرا را بیشتر از ارتباط آن با تاتی رودبار و الموت می‌دانند («گوناگونیها ... »، 45). این در حالی است که استیلو (ص 175) مراغی را گونه‌ای از تاتی می‌داند و آن را به این صورت وصف می‌کند: «زبان مراغی صورتی از زبان تاتی است و برای گویشوران پشائی، تاتی کاملاً نامفهوم است». مراغیها بیشتر در آبادیهای دیکین، گرمارود علیا و سفلا، زناسوج، پراچان، تلو (ابیرک)، وشته و سنبل‌آباد ساکن‌اند. همان‌گونه‌که می‌دانیم، «گویشهای گوناگون زبان پهلوی (فارسی میانه) تا سدۀ 10 ق/ 16 م تقریباً در تمام مناطق غرب ایران، به‌استثنای مناطق کردنشین، رایج بود. با ورود زبان ترکی به آذربایجان و اطراف همدان و قزوین، این گویشها، رفته‌رفته از بین رفتند و جای خود را به ترکی و گاهی فارسی دادند. در الموت و بعضی روستاهای اطراف اردبیل، هنوز اهالی به این گویشها تکلم می‌کنند» (صادقی، 10). افزون‌بر ‌این، گویشهای گوناگونی از کردی و ترکی، به‌سبب سکونت طوایف دیگری چون کردهای مافی، رشوند، بهتویی و قراگوزلو (ترک‌زبان) در این ناحیه رواج دارد. رشوندها که در آبادیهای هرانک، مدان، کافرکش، سفیددر و بخشی از کوشک‌دشت ساکن‌اند، افزون‌بر زبان تاتی، با زبان ترکی، در میان خودشان گفت‌وگو می‌کنند.

دستگاه واجی و صرفی

ماسیوزاک (ص 160-161)، دسته‌بندی جامعی از دستگاه واجی و صرفی گویشهای این منطقه، با عنوان گویش الموتی ارائه می‌دهد که عبارت است از:

دستگاه واجی

دستگاه‌ مصوتهای گویش الموتی در سنجش با زبان بازاری قزوین یا تهران تفاوت خاصی ندارد. مصوتها عبارت‌اند از: a, ä, e, i, o, u که به این صورت خلاصه می‌شوند: -o(P. ā)، چنان‌که در ow [آب] (P. āb)، در واژه‌هایی چند، به‌جای a کوتاه فارسی می‌آید: šow [شب] (P. šab)؛ i- (P. e)، چنان‌که در piār [پدر] (P. pedar)؛ (P. i) -e، مانند مثال بالا دنبالۀ مصوت بلند نیم‌‌باز است: est [ایست] (P. ist). 
دستگاه صامتها: چاکنایی سایشی h [ه]؛ ملازی سایشی x [خ، نرم‌کامی بی‌واک]؛ ɣ [غ، نرم‌کامی واک‌دار]؛ ملازی انسدادی q [ق، نرم‌کامی واک‌دار]؛ سخت‌کامی انسدادی k [کامی بی‌واک‌]؛ و g [کامی واک‌دار]. 
نیم‌مصو‌تها: نرم‌کامی سایشی y [ی] و دولبی w [«و» به تلفظ عربی یا کردی]؛ لثوی روان l و r؛ لثوی سایشی š [ش، پاشیده]؛ لثوی مرکب j [ج، واک‌دار] و از نشانه‌های č [چ، بی‌واک]؛ دندانی انسدادی d [د، واک‌دار] و t [ت، بی‌واک]؛ دندانی سایشی z [ز، صفیری واک‌دار] و s [س، صفیری بی‌واک]؛ دندانی غنۀ n [ن]؛ لب و دندانی سایشی v [و، واک‌دار] و f [ف، بی‌واک]؛ دولبی انسدادی b [ب، واک‌دار]، و p [پ، بی‌واک]؛ و دولبی غنۀ m [م]. 
مهم‌ترین ویژگیهای دستگاه صامتهای الموتی را به‌ این صورت می‌توان خلاصه کرد (همو، 161):
1. حفظ s باستان، آنجا که در فارسی h داریم، مانند: luos [روباه] (lopāša Skt.، raopi-š Av.، rôbāh Mp.، P. rūbāh). 
2. حفظ صورتهای شمالی (اوستایی و میانه) واژه‌های دارای / z/ در آنجا که در فارسی باستان به‌صورت d آمده است: zamä [داماد] (Skt. jāmātar، Mp. dāmād، Av. zāmātar، P. dāmād). 
3. حفظ p باستان در آنجا که در فارسی f داریم،espi [سفید] (-Av. Spaeta و Mp. sepid، P. sefid). 
4. دندانی ـ لثوی روان r غالباً به l بدل می‌شود: valg [برگ] (P. barg).
5. b و g آغازی گاهی به‌صورت v تلفظ می‌شوند: varg [گرگ] (P. gorg).
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: